معنی چهره آرایی

حل جدول

اصطلاحات سینمایی

طراح چهره آرایی

هنرمندی که با توجه به ویژگیهای شخصیتی کاراکترهای موجود در فیلمنامه، طرح آرایشی وگریم بازیگران را می ریزد.

فرهنگ فارسی هوشیار

دکان آرایی

دوکان آرایی گواژ:زبانبازی چربزبانی


مملکت آرایی

آرایش مملکت کشور آرایی.


سخن آرایی

کیفیت سخن آرا. نیکو سخن گفتن و نوشتن: و کتابی که درو داد سخن آرایی توان داد ابداع کنم.


مجلس آرایی

نشست آرایی آراستن محفل و مجلس بوجود خویش مجلس افروزی.

لغت نامه دهخدا

گیتی آرایی

گیتی آرایی. (حامص مرکب) عمل گیتی آرای. آرایش گیتی.


بیوک آرایی

بیوک آرایی. [ب ُ] (حامص مرکب) عروس آرایی. مشاطگی.


نظم آرایی

نظم آرایی. [ن َ] (حامص مرکب) عمل نظم آرا. سخنوری. سخن آرائی. شاعری.


نکته آرایی

نکته آرایی. [ن ُ ت َ / ت ِ] (حامص مرکب) عمل نکته آرای. رجوع به نکته آرا شود.


مدحت آرایی

مدحت آرایی. [م ِ ح َ] (حامص مرکب) مدیحه سرائی:
مشتری فر و عطاردفطنت است
تحفه هاش از مدحت آرائی فرست.
خاقانی.


بزم آرایی

بزم آرایی. [ب َ] (حامص مرکب) مجلس آرایی. حاصل عمل آنکه بزم را آرایش کند. و رجوع به بزم آرا شود.


مملکت آرایی

مملکت آرایی. [م َ ل َ / ل ِ ک َ] (حامص مرکب) عمل مملکت آرا. آرایش مملکت. کشورآرایی: سنت او عدل فرمایی و سیرت او مملکت آرایی. (سندبادنامه ص 250). بقاباد پادشاه دادگر و خسرو هفت کشور را در دادفرمایی و مملکت آرایی. (سندبادنامه ص 218).


عبارت آرایی

عبارت آرایی. [ع ِ رَ] (حامص مرکب) عمل عبارت آرا. آرایش سخن به الفاظ نغز و شیوا:
بعد چندین عبارت آرائی
گفت با اوستاد کیپائی.
شیخ بهائی (نان و حلوا).

ترکی به فارسی

چهره

چهره

معادل ابجد

چهره آرایی

435

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری